○_○



اولین باری که کلمه دنیا رو شنیدم تصورم ازش فقط

خانواده و اقواممون بود بعد ها که بزرگ شدم

رفتم مدرسه دوستامو مدرسه معلمام هم به دنیام اضافه شد.

دوران راهنمایی با خر خونی تموم شد هرکی می پرسید معدلت چند شد

با افتخار میگفتم" فلان" موقه انتخاب رشته برای رفتن به دوران دبیرستان شد.

من که تو دنیای کوچیکم استوره بودم واسه خودم و پادشاهی میکردم تو اون دنیا

فکر میکردم همه سطحشون از من پایین تره

بگزریم

پروندمو از مدرسه قبلی گرفتم برم مدرسه جدید ثبت نام کنم مدیر مدرسمون گفت تو نمره هات فلانه باید بری رشته ریاضی و فیزیک منم خو تو دنیام استوره ای بودم دیگه گفتم نه من باید برم تجربی و دکتر شم

خلاصه که هر چی بهش گفتم تجربی اون گفت نه ریاضی منم بالجبار قبول کردم.

چند روز گذشت من با خودم فکر میکردم آیندم تو رشته ریاضی خراب می شه

باید برم تغییر رشته بدم.

دم در مدرسه یه ترانس بزرگ بود کلاغا هم بالا تیربرق پارتی گرفته بودن

اولین قدمی که برداشتم تا از در رد شم یهو یه صدای عجیب اومد

برگشتم نگا کردم از بالای تیر برق جرقه با پر کلاغ می باره

بی توجه بهش رفتم داخل مدرسه برق نبود

#مرسی_کلاغ


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها